کهن لنگ

لغت نامه دهخدا

کهن لنگ. [ ک ُ هََ / هَُ ل َ] ( ص مرکب ) کنایه از کسی یا چیزی که در جایی باشد واز آن برآمدن نتواند. ( آنندراج ). کسی یا چیزی که درجایی باشد و از آن نتواند خیزد. ( فرهنگ فارسی معین ). اسب یا آدمی که لنگی او مزمن و کهنه باشد. ( گنجینه گنجوی ص 128 ). که از دیرباز لنگ باشد :
سمندر چو پروانه آتش رو است
ولیک این کهن لنگ و آن خوش رو است.
نظامی ( از آنندراج ).
فلک با اینهمه ناموس و نیرنگ
شب و روز ابلقی دارد کهن لنگ.
نظامی ( از آنندراج ).
نفس بردار از این نای گلوتنگ
گره بگشای از این پای کهن لنگ.
نظامی.
برای دفع این دزد کهن لنگ
فلاخن وار خواهم یک بغل سنگ.
محمدصالح رافع ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی یا چیزی که در جایی باشد و از آن نتواند بر خیزد : سمندر چو پروانه آتش رو است ولیک این کهن لنگ و آن خوش رو است . ( نظامی )

پیشنهاد کاربران

بپرس