کهن سالی

/kohansAli/

مترادف کهن سالی: پیری، شیب، فرتوتی، کهولت، معمری

متضاد کهن سالی: خردسالی

معنی انگلیسی:
antiquity, hoariness, old age, oldness, second childhood

لغت نامه دهخدا

کهن سالی. [ ک ُ هََ / هَُ ] ( حامص مرکب ) عمر بسیار و پیری. ( ناظم الاطباء ). عمر بسیار داشتن. سالخوردگی. معمری. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

عمر بسیار داشتن سالخوردگی معمری .

پیشنهاد کاربران

بپرس