کهله

لغت نامه دهخدا

( کهلة ) کهلة. [ ک َ ل َ ] ( ع ص ) مؤنث کهل. ج ، کَهْلات ، کَهَلات ، و گفته اند کمتر به طور تنها، زن را کهلة گویند و بیشتر گویند: امراءة شهلة کهلة. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کهل شود.
کهله. [ ک َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. ( نسخه ای از فرهنگ اسدی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . ریزه های سیم و زر. ( فرهنگ رشیدی ). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). ریزه های زر و سیم. ( ناظم الاطباء ) :
بر کهله هجرانْت کنون رانی کفشیر
بر کهله داغش بر کفشیر نرانی.
منجیک ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بر پشت اگر خار کشی و دخ و دهله
به زآنکه ز دونان طلبی ناسره کهله.
؟ ( از فرهنگ رشیدی ).
|| زر سفید را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. ( برهان ). زر سپید رایج را نیز گفته اند، و به ترکی آقچه خوانند. ( آنندراج ). زر سفید رایج. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مونث کهل جمع کهلات و کهلات و گفته اند کمتر بطور تنها زن را کهله گویند و بیشتر گویند امراه شهله کهله ٠

واژه نامه بختیاریکا

( کُهلِه ) کندال

پیشنهاد کاربران

در لری بویراحمدی
کِهلَه - kehla
به معنای: کمینگاه شکار، محلی برای کمین کردن یا مخفی شدن شکارچی به قصد شکار پرندگان به ویژه کبک، این محل معمولاً به صورت سنگ چین و یا از شاخه های درختان درست میشود.
مثال:
مِن کهله نِشَهسِه: در کمینگاه نشسته است
دیواره سنگی دایره ای شکل برای انباشت علوفه و. . .
پهناور وسیع

بپرس