یکی گفت کای شاه کهترنواز
چرا گشتی اکنون چنین دیرساز.
فردوسی.
چو آمد برِ شاه کهترنوازنوان پیش او رفت و بردش نماز.
فردوسی.
دگر گفت کای شاه کهترنوازتو را پادشاهی و عمر دراز.
فردوسی.
بدو گفت کای شاه کهترنوازجوانمرد و روشندل و سرفراز.
فردوسی.
اگرچه رهی را تو کهترنوازی نپرهیزی از دردسر وز گرانی.
منوچهری.
پیروزبخت مهتر کهترنواز نیک مخدوم اهل کشور و مکثوم بن جنی.
منوچهری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
این منم یا رب به صدر مهتر کهترنوازاز ندیمان یافته بر خواندن مدحت جواز.
سوزنی.
مهتر کهترنواز از مدحت من شاد و خوش من خوش و شاد از قبول مهتر کهترنواز.
سوزنی.
رجوع به کهترپرور شود.