تهمتن یکی گرز زد بر سرش
که خم گشت بالای که پیکرش.
فردوسی.
پی بازی گوی شد خسروبر یکی تازی اسب که پیکر.
فرخی.
هزار اسب که پیکر تیزگام به برگستوان و به زرین ستام.
اسدی.
برانگیخت که پیکر بادپای به گرز گران اندرآمد ز جای.
اسدی.
بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زدبه سُم مرکب که پیکرش بیابان کرد.
مسعودسعد.