که

/kah/

معنی انگلیسی:
as, but, that, when, where, whether, which, who, whom, [adj.] young, little, [n.] young or insignificant fellow, [used idiomatically], and

لغت نامه دهخدا

که. [ ک ِ ] ( موصول ، حرف ربط، ادات استفهام ) «که » از نظر لغوی به معانی ِ کس ، کسی که ، و مرادف «الذی » و «التی » عربی و جز اینهاست و برحسب موارد استعمال گوناگون آن در دستور زبان فارسی گاه موصول و گاه حرف ربط است و گاه دلالت بر استفهام دارد:
1 - «که ٔ» موصول قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد و برای عاقل به کار می رود، مانند: «مردی که آمد». و غالباً پیش از آن «هر»، «ی نکره »، «این »، «آن » و «ضمایر منفصل من ، تو...» می آید. ( از دستور زبان فارسی تألیف پروین گنابادی ، دیوشلی ، سال سوم ص 189 ) ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).
الف - آن و این :
آنکه نماند به هیچ خلق خدا است
تو نه خدایی به هیچ خلق نمانی.
رودکی ( از یادداشت ایضاً ).
ای آنکه غمگنی و سزاواری
وَاندر نهان سرشک همی باری.
رودکی.
آنکه غافل بود از کشت بهار
او چه داند قیمت این روزگار.
مولوی.
آنکه زلف و جعد رعنا باشدش
چون کلاهش رفت خوشتر آیدش.
مولوی.
اینکه می گویم به قدر فهم تست
مُردَم اندر حسرت فهم درست.
مولوی.
اینکه گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم.
مولوی.
آنکه در بحر قلزم است غریق
چه تفاوت کند ز بارانش ؟
سعدی.
تو با آنکه من دوستم دشمنی
نپندارمت دوستار منی.
سعدی.
هر آنکو قلم را نورزید و تیغ
بر او گر بمیرد مگو ای دریغ.
سعدی.
اینکه گویند که بر آب نهاده ست جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری برباد است.
خواجوی کرمانی.
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش
دارد همیشه توسن ایام زیر ران.
حافظ.
گاهی این و آن از موصول حذف گردد. ( از دستور زبان فارسی تألیف قریب و... ص 101 ) :
جهان پهلوان رستم شیر دل
که از شیر بستد به شمشیر دل.
فردوسی.
ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است.
سعدی.
ای که مهجوری عشاق روا می داری
عاشقان را ز بر خویش جدا می داری.
حافظ ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد این قدر دشوار نیست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مخفف کوه، مخفف کاه، کوچک، خرد، خلاف مه
( اسم ) غلاف پنبه غوز. پنبه . ۲ - کوکنار ( که غلاف خشخاش است ) : مستغرق خوابیم درین کو. خشخاش شام اجل و صبح جزا را نشناسیم . ( امیر خسرو دهلوی ) ۳ - پیل. ابریشم .
که و نواحی از طوایف ناحی. مکران و مرکب از ۳٠٠٠ خانوار است ٠

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) مخفف کاه .
(کُ ) (اِمصغ . ) مخفف کوه .
( ~ . ) ۱ - (موصول ) کلمه ای که دو قسمت جمله را به یکدیگر پیوند می دهد. ۲ - (ادات استفهام ) چه کسی ¿ کی ¿
(کِ ) (ص . ) کوچک ، خرد.

فرهنگ عمید

= کوه kuh
کوچک، خرد.
= کاه۱
۱. ضمیر پرسشی که دربارۀ افراد به کار می رود، چه کسی؟، کدام فرد؟: که را جاودان ماندن امیّد ماند / چو کس را نبینی که جاوید ماند؟ (سعدی۱: ۵۶ ).
۲. شخصی که (در ترکیب با «آن»، «این»، «هر»، و ضمایر شخصی ): وآنکه در بحر قُلزُم است غریق / چه تفاوت کند ز بارانش؟ (سعدی۲: ۴۷۱ )، هرکه فریادرس روز مصیبت خواهد / گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش (سعدی: ۶۳ )، دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمن این نظر داری (سعدی: ۲۰ ).
۳. شخصی که: ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار / که خر خارکش سوخته در آب وگل است (سعدی: ۱۸۲ ).
۴. (حرف ) قسمتی از جمله را به قسمت های دیگر پیوند می دهد: ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند / احمق آن صَعوه که او پرواز با عَنقا کند (منوچهری: ۲۵ )، رودی که از اینجا می گذرد از کوه های البرز سرچشمه می گیرد.
۵. (حرف ) [عامیانه] برای بیان اعتراض خفیف به کار می رود: این شیر خراب است که، این لباس که باز کثیف است.
۶. (حرف ) [عامیانه] برای تٲیید و تٲکید به کار می رود: که گفت پول را نمی دهم، آره؟، دیدی که.
۷. (حرف ) هنگامی که: آب کز سر گذشت در جیحون / چه بَدَستی، چه نیزه ای، چه هزار (سعدی۲: ۷۰۰ )، مرا که دید شدیداً تعجب کرد.
۸. (حرف ) [عامیانه] باوجوداینکه: من که عددی نبودم خودم را بستم، ببین گردن کلفت ها چقدر به جیب زدند.
۹. (حرف ربط ) زیرا: همی گفت کاین رسم کهبد نهاد / از این دل بگردان که بس بد نهاد (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۹ ).
۱۰. (حرف ربط ) تا: بلندشو که برویم.
۱۱. (حرف ربط ) البته: ما که پیر شدیم.
۱۲. (حرف ربط ) اگر: به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است / به دل دریغ که یک ذره مهربان بودی (حافظ: ۸۸۲ ).
۱۳. (حرف ربط ) در همان لحظه، ناگهان: همی رفت تا مرز توران رسید / که از دیده گه دیده بانش بدید (فردوسی۴: ۶۶۴ ).
۱۴. (حرف ربط ) برای بیان شدت یا فراوانی چیزی قبل از فعل امر آورده می شود: جاروجنجالی راه انداخت که بیا و ببین.
۱۵. (قید، حرف اضافه ) [قدیمی] بلکه: نه از این آمد، بالله نه از آن آمد / که ز فردوس برین وز آسمان آمد (منوچهری: ۲۰۲ ).
۱۶. (قید، حرف اضافه ) [قدیمی] درحالی که: بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت / برآید که ما خاک باشیم و خشت (سعدی۱: ۱۸۶ ).
۱۷. (قید، حرف اضافه ) [قدیمی] ولی، اما: ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی / برکَنَم دیده که من دیده از او برنکَنم (سعدی۲: ۵۰۷ ).
۱۸. (قید، حرف اضافه ) [قدیمی] کجا: زندان خدایگان که و من که / ناگه چه قضا نمود دیدارم؟ (مسعودسعد: ۲۹۹ ).
۱۹. (حرف اضافه ) [قدیمی] از: به تمنای گوشت مردن بِه / که تقاضای زشت قصابان (سعدی: ۱۱۲ ).

گویش مازنی

/ke/ کی چه وقت

واژه نامه بختیاریکا

( کُه ) به کُه نُهادِن
( کُِه ) سنگ بزرگ
( کِه ) علامت معرفه. مثلاً پیاکه مرد یعنی آن مرد مرد
( کَه ) کاه
( کُه ) کوه
خه

دانشنامه عمومی

مترادف ها

which (ضمير)
کدام، که، این، که این

who (ضمير)
که، کی، چه کسی، چه شخصی، چه اشخاصی

whom (ضمير)
که، چه کسی، به چه کسی، چه کسی را، کسیکه، ان کسی که

as if (حرف ربط)
همچنانکه، که، مثل اینکه

that (حرف ربط)
که

than (حرف ربط)
که، تا اینکه

فارسی به عربی

ای , ذلک , من

پیشنهاد کاربران

این ادعا که ضمایر و واژگانی مثل �که�، �چی�، �چه�، �کسی� و. . . از ترکی وارد فارسی شده اند، از اساس نادرست است و هیچ پشتوانه علمی، زبان شناختی یا تاریخی ندارد. در این جا با تکیه بر منابع معتبر زبان شناسی و ریشه شناسی، به طور مستند این ادعاها را نقد و رد می کنم:
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
🔹 ۱. واژه �که� در فارسی و زبان های ایرانی
✅ منشأ واژه �که�:
واژه ی �که� در فارسی میانه و فارسی باستان وجود داشته است:
> 🔹 فارسی میانه: kē ( در متون پهلوی کاربرد فراوان دارد )
🔹 فارسی باستان: ka / kā
🔹 اوستایی: ka ( واژه پرسشی که؟ )
📚 منبع:
Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch ( 1904 )
Skj�rv�, An Introduction to Old Iranian
MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary
⚠️ جمع بندی:
�که� واژه ای اصیل ایرانی ست با ریشه مشترک در زبان های هندواروپایی. مثلاً:
سانسکریت: kah
لاتین: quis
انگلیسی: who ← از پروتو - هندواروپایی kwo -
اسلاوی: kto
یونانی باستان: τίς ( tis )
بنابراین، �که� هیچ ارتباطی با زبان ترکی ندارد و هزاران سال پیش از ظهور زبان ترکی در منطقه، در متون ایرانی وجود داشته است.
- - -
🔹 ۲. واژه �چه�، �چی�، �چو� در فارسی
✅ منشأ �چه� و �چی�:
این ها نیز ریشه در فارسی میانه و اوستایی دارند:
> 🔹 اوستایی: ciš ( چه؟ چی؟ )
🔹 فارسی میانه: čē
🔹 فارسی نو: �چه�، �چی� ( در فارسی معیار و فارسی محاوره )
📚 منبع:
Skj�rv�, Old Avestan Syntax and Style
MacKenzie, Pahlavi Dictionary
❗ در مورد �چو�:
�چو� در فارسی به معنای �چون� یا �وقتی که� است، و با �چی� تفاوت معنایی دارد.
�چو� نیز از فارسی میانه و اوستایی آمده، مثلاً:
فارسی میانه: čō
اوستایی: caθwa
📚 منبع:
Ehsan Yarshater ( ed. ) , The Persian Encyclopedia of Grammar
Henning, A Grammar of Middle Iranian
- - -
🔹 ۳. واژه �کسی� در فارسی
✅ منشأ �کسی� در فارسی:
از ترکیب �کس� ( به معنای فرد، آدم ) یِ نسبت ( یِ اضافه ) ساخته شده.
�کس� در فارسی میانه kas و در اوستایی kaša وجود داشته است.
📚 منبع:
Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch
Steingass, Persian - English Dictionary
📌 در ترکی آذربایجانی، واژه ی �کسی� ( kəsi / kimsə ) وام گرفته از فارسی است، نه برعکس.
در زبان ترکی باستان، معادل اصلی �کسی� واژه هایی چون "kişi" ( مرد، فرد ) یا "adam" ( آدم ) بودند.
- - -
🔹 ۴. ترکیب های �هر که�، �هیچ که�، �هر کسی� و. . .
این ترکیبات نیز کاملاً فارسی هستند.
واژه های �هر� و �هیچ� و �کس� همه در فارسی باستان و اوستایی ریشه دارند.
اوستایی: hə̄rwa ( هر ) ، aiwiš ( هیچ )
واژه �هر کسی� از ترکیب این عناصر ایرانی ساخته شده.
📚 منبع:
Windfuhr, The Iranian Languages
Nyberg, A Manual of Pahlavi
- - -
🔹 ۵. ادعای هماهنگی آوایی ( Vowel Harmony )
هماهنگی آوایی ویژگی زبان های ترکی هست، اما هیچ سند و شاهدی نیست که فارسی بر اساس آن واژه هایی مثل �که�، �چی�، �چه� را تغییر داده باشد.
زبان فارسی از خانواده ی هندواروپایی است و قوانین واجی کاملاً متفاوتی دارد.
- - -
❌ نقد علمی ساختار جمله �اون کو = آنکه�
�آن که� در فارسی ترکیب ضمیر اشاره ای �آن� ضمیر موصولی �که� است.
هیچ واژه ای به شکل �کو� در زبان ترکی با معنی �که� وجود ندارد.
�کو� در ترکی به معنای �کوه� یا در بعضی لهجه ها معادل �کجاست� هست ( ku? ← از ترکی عثمانی ) .
📌 این شباهت های سطحی دلیل بر وام گیری نیستند. زبان شناسی تاریخی با تطبیق دقیق ریشه ها و اسناد زبانی کار می کند، نه تشابهات تصادفی یا واژگان عامیانه.
- - -
🔚 جمع بندی نهایی
ادعای ورود واژگانی چون �که�، �چه�، �کسی� از ترکی به فارسی:
❌ فاقد سند تاریخی ست
❌ با زبان شناسی تطبیقی هندواروپایی ناسازگار است
❌ بر پایه شباهت ظاهری و تفسیرهای غیرعلمی ساخته شده
✅ در منابع معتبر زبان شناسی رد شده است
- - -

این کلمه از ترکی وارد شده و سه حالت دارد که، کی، کو چرا سه حالت داره چون در ترکی قانون هماهنگی اوایی وجود دارد لذا با توجه به حرف قبلش یکی از موارد بالا بر حسب هماهنگی اوایی تولید میشود
هر که
هیچ کی
...
[مشاهده متن کامل]

اون کو که میشه انکه در فارسی
چه هم همینجوره سه تا فرمت داره
چه، چی، چو که اونم بر اساس حرف قبلش با فرمت مناسب استفاده میشه
هر چه
این چی
او چو
که رابط هم همینه چون اینها از که رابط که نوعی پسوند ترکی هست مشتق شده اند و بعد بخاطر جانشین شدن به جای شخص معنی چه کسی گرفتند
در مثال حسن کیتابی بجای کیتابی میاد و میشه حسنکی و اگر جای حسن هم ضمیر بیاد میشه اونونکی که در فارسی تنها حالت انانکه وارد شده
خارج از این حالت وقتی با هر و هیچ میاد معنی کس میدن
و همین کلمه هست که در ترکیب با سی ترکی کس و کسی رو میسازه، یعنی ضمیر عادی نیاد و هر بیاد باید سی بگیره چون مشخص نیست کیه و احتمالی هست
هرکه سی که میشه هر کسی
بیزیم کی سی بیزیم کیسی
آخورکوسو که اخور کوسو رو میسازه و باز سه حالت میشه بخاطر هماهنگی اوایی در ترکی ایجاد میشه لذا کس و کسی هم ترکی هست
خلاصه اینکه در ترکی علاوه بر ضمایر عادی برای اسمها هم ضمیر وجود داره و اگر اسمی وجود نداشته باشه از هر استفاده میشه که عام هست پس کلمه احتمال سی ترکی اضافه میشه و اینجوری اینهمه ترکیب ساخته میشه

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
کهکهکهکهکه
که چی باشه. که چی. که چی مثلاً
که چی بشه.
از آسیبهایی است که جبران ( جغران ) شدنش گران است و باید هوشیار بود تا گرفتار پیامدهای آن نگردید.
حشو در خطاهای زبانی؛ آنچه که. . .
به گفته سمیعی گیلانی، یکی از رایج ترین خطاهای زبانی، آوردن که پس از کلمه آنچه است. این امر در متون معتبر فارسی دیده نمی شود و خطایی است که سبب حشو قبیح در متن می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

آنچه [که] مردم به عنوان یک راز، پنهان نگه می دارند، عمومی ترین، عادی ترین و غالب ترین چیز است.
در مثال بالا به کلمه ای که در قلاب آورده شده دقت کنید. می توان آنها را حذف کرد، بدون اینکه به معنا خللی وارد شود. ( هویت، میلان کوندرا )
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت. در این جا، برای این که به یاد داشته باشیم که\ آنچه که/ نداریم فرض کنید در حین گفت و گو ها، خریدار به فروشنده می گوید: آن چک، فلان. در این حال، فروشنده که قبلاً قید کرده بود تا چک ها را دریافت نکنم معامله صورت نخواهد گرفت یادآور می شود که آن چک اشتباه است و این چک یا همین چک هایی که الان تحویل می دهی درست است.

نشانه معرفه مانند the In English. نمونه کتابِ کَه ( کتابی که می شناسی ) مثال : کتابِ که را کجا هَشتی؟ کتابِ کَه را کُجا گُذاشتی؟ نمونه دیگر بچه که ( بچه هه ) مثال: ببین بچه کَه چی می خواهد؟ نمونه دیگر خانه کَه ( خونه هه )
1_حرف ربط
2_کوه
یکی مرغ بر کوهی نشست و خاست
بر آن که چه افزود زان که چه کاست
3_کاه
بشنو اکنون صورت افسانه را
لیک هین از که جداکن دانه را
✏ �مولانا�
کسی می داند کُه با ضم ک چە معنی می دهد.
این گونه
واژه که
معادل ابجد 25
تعداد حروف 2
تلفظ [ke]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( ضمیر ) [پهلوی: kē]
مختصات ( کِ ) ( ص . )
آواشناسی kah
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
که = از
گم نامی به که بدنامی . ( امثال و حکم دهخدا چ 3 ص 1323 ) .
Que در فرانسوی و اسپانیایی همان کارکرد " که" در فارسی را دارد. به مثال زیر توجه کنید:
کتابی را که دیروز خریدم امروز خواندم.
J'ai lu le livre que j'ai achet� hier
Le� el libro que compr� ayer
...
[مشاهده متن کامل]

بررسی اینکه حرف ربط که در فارسی با حرف ربط que در فرانسوی و اسپانیایی، ریشه مشترک دارد یا نه ، بماند برای تحقیق دوستداران اینگونه موضوعات

در مهاباد اصفهان یعنی کرد؟، انجام داد
معنی که در بیت
که من به حسن تو ماهی ندیده ام طالع /که من به قد تو سروی ندیده ام مایل
چیست؟
از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .

که در عربی مَن می شود و از مِن ، این دو را اشتباه نگیرید.
کِهْ: در پهلوی کس kas بوده است.
( ( چنین یادگاری شد اندر جهان
برو آفرین از کهان و مهان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 215 . )

"که" در تاریخ بیهقی به معنی" حتی "هم آمده است.
"خداوند پادشاه است آنچه فرمودنی است بفرماید که اگر بر وی قرمطی درست گردد در خون وی سخن نگویم" . ( که اگر:حتی اگر )
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۶.
هَیا ، هائوو یک حرف ربطی در ایران باستان بود و به معنای که است
( ( که )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)