کنیش

لغت نامه دهخدا

کنیش. [ ک ُ ] ( اِمص ) کردار است ، خواه کردار نیک باشد خواه کردار بد. ( برهان ) ( آنندراج ). کنش و کردار خواه بد باشد و یا نیک. ( ناظم الاطباء ). کنش.با بخشش = بخشیش مقایسه شود. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - معبد یهودان ( خصوصا ) . ۲ - عبادتگاه کافران ( عموما ) : تنها نه منم خان. دل بتکده کرده در هر قدمی صومعه ای هست و کنشتی . ( حافظ )

دانشنامه عمومی

کنیش ( انگلیسی: Knish ) ترکیبی از خمیر آرد و سیب زمینی می باشد که درون آن را با میوه های پخته شده، حریرهٔ سیب زمینی و پیاز یا جگر خرد شده یا پنیر، پر می کنند.
عکس کنیشعکس کنیش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس