سراری ( جمع کنیز ) کنیزکان
امه ، کُلفَت
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
با نام خداوند بزرگ
در هیچ جای قرآن کنیز نیامده ، و کنیز داری کاری کریه و زشت بود که صحابه و خاندان پیامبر بعد از وفات آن حضرت به اسم دین رواج دادن ، ملکت ایمانهم به معنای آنچه به صورت درست و با صداقت بدست آورده اید است ، اگر دوست دختری داشته باشید که پایه و اساس رابطه شما بر صداقت و راستی و با اطلاع خانواده باشد و حقوق او را آنگونه که تراضی کرده اید بدهید میشود ملکت ایمانهم یا ازدواج سفید مبتنی به راستی و درستی ملکت ایمانهم میشود ، بعد از پیامبر یاران و خاندان ایشان به کشورهای دیگر حمله میکردند و هر نوع جنایت غصب و غارت و تجاوز و کشتار انجام میدانند و به دین خدا نسبت میدادند
... [مشاهده متن کامل] در زبان پهلوی به ریختِ {کنیگ} بوده است.
بِدرود!
اَمَه
عمله خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم.
پارسی آن "کنیچ" است
کنیز : kanīč
کنیزک : kanēčak , kanīčak , kanīsak
قیماز. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) کنیز و خدمتگار. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
پس در خانه بگو قیماز را
تا بیارد آن رقاق و قاز را.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
قیماز. [ ق َ ] ( اِخ ) قطب الدین. رجوع به قطب الدین قیماز شود.
( غلامة ) غلامة. [ غ ُ م َ ] ( ع اِ ) مؤنث غلام. ( منتهی الارب ) . در اشعار عرب غلامة مؤنث غلام استعمال شده است. کنیز. اَمَة. ( اقرب الموارد ) . رجوع به غلام شود.
Handmaiden : کنیز
کنیز = برده کاری و یا جنسی مؤنث
غلام = برده کاری و جنسی مذکر
مدیونه. [ م َدْ ن َ ] ( ع ص ) تأنیث مدیون. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به مدیون شود. || ( اِ ) داه. کنیز. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِخ ) قبیله ای از بربر. ( یادداشت مؤلف ) .
کنیز =� نوکر ، غلام ، مرد حلقه بگوش ، مرد خدمتکار ، مرد برده ، مردی ک نوکری زنان را میکند کنیز می گویند
برده ، خدمتکار
در زبان لری و گویش بختیاری _کنیز به معنای. بَرده_نوکر _خدمتکار
در زبان اوستایی به دختر باکره، ( کَنیا ) می گفتند؛ این واژه در زبان پهلوی که در بالا به آن اشاره شد به دیسه یِ ( کَنیگ و کنیزَگ ) و در پارسیِ کنونی به دیسه یِ ( کنیز ) در آمده است.
چنانکه در رویه 353 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
( کنیز ) واژه ای پارسی است؛چنانکه در رویه 49 از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته ( مک کنزی ) داریم:
کنیز تازی شده کنیچک هست واژه کنیچک در پهلویی کهن به معنای معشوقه کوچک هست که به دختر ان خردسال گفته میشد! پس از حمله اعراب به ایران و به اسرات بردن دختران خُرد سال ایرانی این لغت با بار منفی خودش به ما برگشت!
داه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)