کنگره دار

/kongeredAr/

معنی انگلیسی:
toothed, milled, crenate

لغت نامه دهخدا

کنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) شرفه دار. ( ناظم الاطباء ): شَرفاء؛ خانه کنگره دار. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شرفه دار : شرفائ خانه کنگره دار

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص مر. ) دندانه دار.

فرهنگستان زبان و ادب

{castellanus} [علوم جَوّ] ابری که در بعضی از قسمت های آن برجستگی های کومه ای به شکل برج های کوچک دیده می شود که به ابر نمای کنگره ای می دهد؛ این برج ها که ارتفاع بعضی از آنها از پهنایشان بیشتر است با یک پایۀ مشترک به هم مرتبط اند و به نظر می آید در ردیف هایی مرتب ...

دانشنامه عمومی

کنگره دار (ابر). کنگره دار ابری است که در بعضی از قسمت های آن برجستگی های کومه ای به شکل برج های کوچک دیده می شود که معمولاً به ابر نمای کنگره ای می دهد را کنگره دار ( castellanus ) می گویند. [ ۱]
این برج ها که بعضی از آنها ارتفاعشان بیشتر از پهنایشان است با یک پایه مشترک به هم مرتبط اند و به نظر می آید که در ردیف هایی مرتب شده اند؛ ویژگی قلعه مانند آن هنگامی که ابر از پهلو دیده شود آشکارتر است؛ این اصطلاح همراه با ابرهای پرسا، پرساکومه ای، فرازکومه ای و پوشن کومه ای می آید.
تشکیل کنگره معمولاً نشانه وزش باد در جهت های آشوبناک است.
ابرهای کنگره دار:
فرازکومه ای کنگره دار ( Ac cas ) Altocumulus castellanus
پرساکومه ای کنگره دار ( Cc cas ) Cirrocumulus castellanus
• پرسای کنگره دار ( Ci cas ) Cirrus castellanus
پوشن کومه ای کنگره دار ( Sc cas ) Stratocumulus castellanus
عکس کنگره دار (ابر)عکس کنگره دار (ابر)عکس کنگره دار (ابر)عکس کنگره دار (ابر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

crenate (صفت)
دندانه دندانه، کنگره دار

پیشنهاد کاربران

ذوالتشاریف. [ ذُت ْ ت َ ] ( ع ص مرکب ) کنگره دار. با بریدگیها. دارای دندانه ها. صاحب کنگره ها و شرفه ها، از برگ و مانند آن.
خیاره دار. [ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) چیزی که پهلوهای بسیار داشته باشد. ( آنندراج ) . کنگره دار. دندانه دار. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر بفکر کمندت فتد خیال چمن
خیاره دار بروید کدو بفصل بهار.
اشرف ( از آنندراج ) .
...
[مشاهده متن کامل]

خیاره دار نماید ز بس که موج شکست
فشرده همچو خیاری دلم ز هر سویش.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ) .

بپرس