کنندگی

لغت نامه دهخدا

کنندگی. [ ک ُ ن َن ْ دَ/ دِ ] ( حامص ) حالت و کیفیت کننده. فاعلیت. ( فرهنگ فارسی معین ) : و اما کننده ، نه علتی وی از بهر کنندگی است. ( دانشنامه از فرهنگ فارسی ایضاً ).

فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت کننده فاعلیت : و اما کننده نه علتی وی از بهر کنندگی است .

فرهنگ عمید

کننده بودن.

پیشنهاد کاربران

کنایی . [ ک ُ ] ( حامص ) کنندگی . ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اصطلاح فلسفه ) فاعلیت . ( فرهنگ فارسی معین ) : جان مردمی گوهری است که او را نیز دو قوت است یکی قوت مر کنایی را و یکی قوت اندریافت را. ( دانشنامه از فرهنگ فارسی معین ) .

بپرس