لغت نامه دهخدا
کنفة. [ ک َ ن َ ف َ ]( ع اِ ) ناحیه و کرانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): کنفة الابل. ناحیتها و جانبها. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - شرمزده و افسرده وجه. خود را از دست داده : دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد . ۲ - دارای چین و چروک و کثیف شده ( پارچه و مانند آن ) .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [عامیانه] ضایع.
۳. شرمسار.
پیشنهاد کاربران
آبرو ریخته – شرمنده
کِنِفت
در گویش یزدی آبرو ریخته _ شرمنده
در گویش یزدی آبرو ریخته _ شرمنده