کنغاله

لغت نامه دهخدا

کنغاله. [ ک َ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) خواستن و خواستگاری کردن باشد عموماً و زن خواستن باشد خصوصاً. ( برهان ). خواستگاری و خواستگاری زن. ( ناظم الاطباء ). کنغال. در برهان گفته به فتح بر وزن بنگاله به معنی خواستن و خواستگاری و... او اقتفا به جهانگیری کرده و جهانگیری در تحقیق معانی مسامحه... نموده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || درخواست و طلب. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) زن فاحشه و قحبه را نیز گویند. ( برهان ). کنغال در برهان گفته... زن فاحشه و قحبه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). روسپی و فاحشه و قحبه. ( ناظم الاطباء ). کنغال. از: کن = کنیز + غاله ( پساوند تصغیر ). فاحشه. روسپی. و رجوع به کنغالگی شود. ( فرهنگ فارسی معین ). || بخیل و ممسک. ( برهان ). بخیل و لئیم و ممسک. ( ناظم الاطباء ). در برهان گفته... بخیل و ممسک. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || جماش. آنک پنهانک دوست را بیند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || بهادر و پهلوان. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بخیلی. ( برهان ). || بخل. ( ناظم الاطباء ). || قحبگی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || زنا وزناکاری. || طمع و حرص. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کَ لِ ) (ص . ) ۱ - فاحشه ، روسپی . ۲ - بخیل ، ممسک .

فرهنگ عمید

امردباز، غلام باره.

پیشنهاد کاربران

بپرس