کنشتو

لغت نامه دهخدا

کنشتو. [ ک َ ن َ ] ( اِ ) غوره باشد که انگور نارسیده است و به عربی حصرم خوانند. ( برهان ). غوره را گویند و آن را به تازی حصرم خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ). اسم فارسی حصرم است. ( فهرست مخزن الادویه ). غوره انگور. ( ناظم الاطباء ). کنشو. انگور نارسیده. غوره. ( فرهنگ فارسی معین ) :
برفتم به رز تا بیارم کنشتو
چو سیب و چو غوره چو امرود و آلو.
علی قرط ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| گیاهی که بدان جامه شویند. ( برهان ). نباتی است به تازی محلب گویند. ( فرهنگ اسدی ). نباتی است که در یمن و فرغانه روید و آن را محلب خوانند. ( صحاح الفرس ). گیاهی است که از بیخ آن جامه شویند و اشنان گویند و به عربی محلب خوانند. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) :
تا کی دوم از گرد در تو
کاندر تونمی بینم چربو
ایمن بزی اکنون که بشستم
دست از تو به اشنان و کنشتو.
شهید بلخی ( از لغت فرس اسدی ).
رجوع به کنستو شود. || خاشاک. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

چوبی که برای شستن جامه و پارچه به کار می رود، اشنان: ایمن بزی اکنون که بشستم / دست از تو به اشنان و کنشتو (شهیدبلخی: شاعران بی دیوان: ۳۵ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس