کنسک

لغت نامه دهخدا

کنسک. [ ک َ ن ِ ] ( ص ) مرد تنگ چشم و نان کور و به تازی بخیل و ممسک است. ( آنندراج ). ممسک. بخیل. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کنس شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ممسک بخیل .

فرهنگ معین

(کِ نِ ) (ص . ) نک کِنِس .

پیشنهاد کاربران

مرد یا زن تنگ چشم و تنگ نظر و خسیس و پول دوست و مال دوست که حاضر است به خاطر پول و طمع و مال از حیثیت و شرافت خودش هم بگذرد
واقعا افتضاح است
خسیس، پول دوست

بپرس