کنسرو کردن


معنی انگلیسی:
can, pack, preserve, tin

مترادف ها

put up (فعل)
بناء کردن، برگزیدن، کنار گذاردن، بسته بندی کردن، در ظرف گذاردن، کنسرو کردن، بیگودی بگیسو زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس