کنست

لغت نامه دهخدا

کنست. [ ک َ ن َ ] ( اِ ) آتشکده و آتشخانه. ( برهان ) ( آنندراج ). آتشکده را نامند و آن را کنشت نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). آتشکده. ( ناظم الاطباء ) :
تویی معبود در کعبه و کنستم
تویی مقصود در بالا و پستم.
مولوی ( از جهانگیری ).
رجوع به کنشت شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - معبد یهودان ( خصوصا ) . ۲ - عبادتگاه کافران ( عموما ) : تنها نه منم خان. دل بتکده کرده در هر قدمی صومعه ای هست و کنشتی . ( حافظ )

دانشنامه آزاد فارسی

کِنِسِت (Knesset)
پارلمان تک مجلسی رژیم اشغالگر قدس مرکب از ۱۲۰ نماینده که برای دوره ای چهار ساله انتخاب می شوند.

پیشنهاد کاربران

بپرس