کنر

لغت نامه دهخدا

کنر. [ ک َ ن َ ] ( ع اِ ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل کنار پارسی دانسته و آن را حاشیه شال کشمیر معنی کرده است. و رجوع به دزی ج 2 ص 492 شود.

فرهنگ فارسی

دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل کنار پارسی دانسته و آنرا حاشیه شال کشمیر معنی کردهاست .

دانشنامه آزاد فارسی

کُنَر (ولایت) Kunarولایتی در جنوب شرقی افغانستان و هم مرز با پاکستان. از شرق به پاکستان، از غرب به لغمان، از شمال به نورستان و از جنوب به ننگرهار منتهی می شود. کنر یک کلمه نورستانی، به معنی دره زیتون می باشد. مساحت این ولایت 4,339 کیلومتر مربع و غالباً کوهستانی و نیمه کوهستانی است. سلسله کوه های هندوکش، رودهای کنر و پخاز پدیده ای جغرافیایی این ولایت به شمار می روند. کنر در گذشته جزئی از ولایت ننگرهار بوده که در سال 1344ش به ولایت تبدیل شده است. بخش های دانگام، شیگل، غازی آباد، ناری و نورگلدر این ولایت واقع شده اند. جمعیت کنر 707,555 نفر است که اکثر آن ها روستانشین هستند. این منطقه دارای منابع غنی سنگ های مرمر است که غالباً به صورت غیر قانونی استخراج و قاچاق می شوند. در این منطقه 32درصد مردم باسواد هستند. ورزش کریکت در کنر از محبوبیت بالایی برخوردار است و پس از آن ورزش های کاراته و بوکس مورد توجه اهالی هستند. به عقیده برخی این ولایت زادگاه سید جمال الدین اسدآبادی بوده است.

پیشنهاد کاربران

عنصری کنر را گنر اورده - متاسفانه در دیوان را به صورت گبر اورده که اشتباه است
نه یک سوار است او بلکه صدهزار سوار
برین گواه من است آن که دیده حرب گنر
- -
ز رام و از دره رام گر حدیث کنی
...
[مشاهده متن کامل]

همی بماند گوش از شنیدنش مضطر
سپاه گبر بد و در چو لشکر یأجوج
نهاد آن دره محکم چو سد اسکندر
خدایگان بگشود آن بنصرت یزدان
براند دجله ز اوداج گبرکان کنر
عنصری

بپرس