کندوک

لغت نامه دهخدا

کندوک. [ ک ُ ] ( اِ ) ظرفی باشد از گل مانند خم بزرگی که غله در آن کنند. و معرب آن کندوج است. ( برهان ) ( آنندراج ). آوند گلین فراخ که در آن غله ریخته نگه دارند. ( ناظم الاطباء ). کندو. ( جهانگیری ) :
ببیند سال قحط سخت درویش توانگر را
هم از گندم تهی کندوک و هم خالی ز نان کرسان.
حکیم نزاری ( از جهانگیری ).

فرهنگ عمید

= کندو

گویش مازنی

/kondook/ ظرف بزرگ و مسین که جهت گرم داشتن آب پیوسته در کنار آتش قرار دهند

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

این واژه در زبان روستا های شمال خراسان در زمان معاصر معادل واژه گدا جوش است که عکسش در زیر آمده
سابقا از قوطی های عطر خالی برای جوشاندن آب در آنها روی آتش استفاده می شده.
اما اکنون می توان نمونه ساخته شده آن را از فروشگاه های کوهنوردی خرید.
کندوک

بپرس