خانه خصمت که از تنگی نگین داری بود
دست بنا کرده در وی کار کلک کنده کار.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
مانند نگین خانه بود خانه من از جور سپهر کنده کار تن خود.
محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).
عجب دارم از کنده کار قدح که برداشت دست از کنار قدح.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
|| ( ن مف مرکب ) هر چیز قلم زده شده و حکاکی شده مانند قبضه شمشیر و نگین. ( ناظم الاطباء ). کنده کاری شده. و رجوع به ماده بعد شود.