کنده شدن. [ ک ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بند شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ) : کنده شده پای و میان گشته کوزسوخته روغن خویشی هنوز.نظامی.
گسیختناز جا در آمدنجدا شدنCome off مثلا : as soon as I lifted the mug, its handle came offCome of+ عکس و لینک