کندنه. [ ک ُ ن ِه ْ ] ( نف مرکب ) از: کُند ( کنده ) + نه ( مخفف نهنده ). که کند ( پای بند ) نهد. پای بندنهنده.که کنده بر پای نهد تا مانع فرار گردد : میل کش چشم خیالات شوکندنه پای خرابات شو.نظامی.رجوع به کند شود.