لغت نامه دهخدا
کندمان. [ ک َ دُ ] ( اِخ ) گندمان. رجوع به چارمحال و گندمان در همین لغت نامه شود.
پیشنهاد کاربران
کاربرد این واژه بیشتر در بین مدیران شهری که سر و کار دایمی با حفاریهای شهری دارند مرسوم است و اغلب به جای همین واژه هم کاربرد دارد. دستگاهی در برداشت اتوماتیک آسفالت هم در حوزه شهرها یا راههای برون شهری
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
برای بهینه سازی و استفاده مجدد آسفالت کنده شده از معابر مورد استفاده قرار می گیرد که به آن دستگاه کندمان آسفالت گفته می شود .
بنظرمی رسدکندمان به معنی غار، نقب ، دخمه، سنب ، پناهگاه ومعقل باشد زیرا :درکتاب جغرافیای عراق ( اراک ) ، تالیف حسن فریدآمده است:. {بلوک بزچلو را 34 قریه و کرسی آن قصبه ی کمیجان است . . . . . . . . . . . . . . . . قریه سمغار ( 1200 نفر ) قریه مزبور تپه خاکی بزرگی دارد که در آن مواقع حفریات، کندمان هایی زیرزمینی در آن مانند معقل های تحت الاراضی تپه های فراهان ظاهر شده است
... [مشاهده متن کامل]
معقل. [ م َ ق ِ ] ( ع اِ ) پناه. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . پناه جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ملجاء
... [مشاهده متن کامل]
معقل. [ م َ ق ِ ] ( ع اِ ) پناه. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . پناه جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ملجاء