کندس

لغت نامه دهخدا

کندس. [ ک ُ دُ ] ( اِ ) بیخ گیاهی است. ( آنندراج ). بیخ گیاهی که درون آن زرد و برونش سیاه و مقیی و مسهل و سفوف آن را چو به بینی کشند عطسه آورد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کندش شود.

کندس. [ ک ِ دِ ] ( اِ ) عکه و زاغچه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کندش شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گلول. پنبه برزده که بجهت رشتن مهیا کرده باشند : سبیخه کندش . ۲ - چوبی که حلاجان پنب. برزده را بر آن پیچند تا گلوله شود .
عکه و زاغچه

فرهنگ عمید

گیاهی با برگ های بیضی دندانه دار و ریشه ای حاوی مواد سمّی.

گویش مازنی

/kondes/ ازگیل جنگلی

پیشنهاد کاربران

کُندِس:گونه ای ازگیل ، درگویش برخی گسترهها ، پهنه ها یانواحی کشورمانندرودبار والموت قزوین به ازگیل گویند که برای شب چرگی خورده میشود !

بپرس