کنجکاوی کردن. [ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تفحص و دقت کردن. جستجو کردن. غور و امعان کردن : مدت سی سال کنجکاوی کردم قول ارسطو و فکرهای فلاطون.میرزا ابوالحسن جلوه.