کنترل غیرنظامی نیروهای نظامی دکترینی در علوم سیاسی و علوم نظامی هست که تصمیم گیری نهایی امور استراتژیک یک کشور را در اختیار رهبری غیرنظامی و سیاسی و خارج از محدوده نظامیان حرفه ای قرار می دهد. حالت معکوس آن که نظامیان حرفه ای، سیاست یک کشور را تعیین کنند، دیکتاتوری نظامی نامیده می شود. عدم کنترل بر نظامیان ممکن هست که به وضعیت دولت در درون دولت منجر شود. به عبارت دیگر، کنترل غیرنظامی نیروهای نظامی، تبعیت کامل نیروی نظامی حرفه ای در امور سیاستگذاری از رهبری غیرنظامی هست.
کنترل غیرنظامی اغلب یک پیش شرط لیبرال دموکراسی پایدار شمرده می شود. این اصطلاح عموماً در مطالعه علمی دموکراسی با مقامات انتخابی به کار می رود. هرچند، تبعیت نظامی از غیرنظامیان منحصر به دموکراسی ها نیست و به عنوان مثال، در جمهوری خلق چین، بنا به گفته مائو تسه تونگ «اصل این است که حزب به تفنگ دستور می دهد و تفنگ هرگز نباید به حزب فرمان دهد» که این منعکس کننده اولویت حزب کمونیست چین ( و احزاب کمونیست به طور کلی ) به عنوان تصمیم گیرندگان در تئوریهای مارکسیست–لنینیست و تئوری مائوئیست سانترالیسم دموکراتیک است. [ ۱]
به اعتقاد ریچارد کوهن، استاد دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل "کنترل غیرنظامی یک واقعیت نیست بلکه یک پروسه هست". [ ۲] کنترل غیرنظامی در عمل در سطوح متفاوتی قراردارد. در یک سطح از رهبران نظامی انتظار می رود که سیاست های کلی را به عملیات نظامی ترجمه کنند، در سطح دیگر، سیاستمداران غیرنظامی مستقیماً اهداف عملیات نظامی را تعیین می کنند. رهبران ملی با تجربه محدود در مسائل نظامی اغلب چاره ای جز تکیه بر مشاوره حرفه ای فرماندهان نظامی آموزش دیده در هنر و علم جنگ ندارند؛ در چنین مواردی نیروهای نظامی ممکن است برای حمایت یا مخالفت از سیاستی، وارد عرصه کشورداری شوند و باعث کم رنگ شدن مرز بین کنترل نظامی و غیرنظامی شوند.
طرفداران کنترل غیرنظامی پیرو دیدگاه کارل فون کلاوزویتس به جنگ هستند که بر ماهیت سیاسی جنگ تأکید دارد. به گفته ژرژ کلمانسو جنگ جدی تر از آن هست که تماماً بر عهده نظامیان گذاشته شود. با توجه به این که تصمیمات استراتژیک مهم مانند اعلام جنگ، شروع حمله یا پایان جنگ تأثیر عمده ای بر روی شهروندان یک کشور دارد، طرفداران کنترل غیرنظامی بهترین هدایت را ازآن مردم، بیان شده توسط نمایندگان سیاسی خود، در مقابل سپردن آن به یک گروه نخبه از کارشناسان نظامی می دانند. نیروهای نظامی اعضای یک سازمان دولتی هستند که وظیفه آن سازمان پیاده سازی سیاستهاست و نه تدوین و فرموله کردن تصیمات سیاسی. کوهن این فلسفه را چنین خلاصه می کند:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکنترل غیرنظامی اغلب یک پیش شرط لیبرال دموکراسی پایدار شمرده می شود. این اصطلاح عموماً در مطالعه علمی دموکراسی با مقامات انتخابی به کار می رود. هرچند، تبعیت نظامی از غیرنظامیان منحصر به دموکراسی ها نیست و به عنوان مثال، در جمهوری خلق چین، بنا به گفته مائو تسه تونگ «اصل این است که حزب به تفنگ دستور می دهد و تفنگ هرگز نباید به حزب فرمان دهد» که این منعکس کننده اولویت حزب کمونیست چین ( و احزاب کمونیست به طور کلی ) به عنوان تصمیم گیرندگان در تئوریهای مارکسیست–لنینیست و تئوری مائوئیست سانترالیسم دموکراتیک است. [ ۱]
به اعتقاد ریچارد کوهن، استاد دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل "کنترل غیرنظامی یک واقعیت نیست بلکه یک پروسه هست". [ ۲] کنترل غیرنظامی در عمل در سطوح متفاوتی قراردارد. در یک سطح از رهبران نظامی انتظار می رود که سیاست های کلی را به عملیات نظامی ترجمه کنند، در سطح دیگر، سیاستمداران غیرنظامی مستقیماً اهداف عملیات نظامی را تعیین می کنند. رهبران ملی با تجربه محدود در مسائل نظامی اغلب چاره ای جز تکیه بر مشاوره حرفه ای فرماندهان نظامی آموزش دیده در هنر و علم جنگ ندارند؛ در چنین مواردی نیروهای نظامی ممکن است برای حمایت یا مخالفت از سیاستی، وارد عرصه کشورداری شوند و باعث کم رنگ شدن مرز بین کنترل نظامی و غیرنظامی شوند.
طرفداران کنترل غیرنظامی پیرو دیدگاه کارل فون کلاوزویتس به جنگ هستند که بر ماهیت سیاسی جنگ تأکید دارد. به گفته ژرژ کلمانسو جنگ جدی تر از آن هست که تماماً بر عهده نظامیان گذاشته شود. با توجه به این که تصمیمات استراتژیک مهم مانند اعلام جنگ، شروع حمله یا پایان جنگ تأثیر عمده ای بر روی شهروندان یک کشور دارد، طرفداران کنترل غیرنظامی بهترین هدایت را ازآن مردم، بیان شده توسط نمایندگان سیاسی خود، در مقابل سپردن آن به یک گروه نخبه از کارشناسان نظامی می دانند. نیروهای نظامی اعضای یک سازمان دولتی هستند که وظیفه آن سازمان پیاده سازی سیاستهاست و نه تدوین و فرموله کردن تصیمات سیاسی. کوهن این فلسفه را چنین خلاصه می کند: