کنبیدن
لغت نامه دهخدا
کنبیدن. [ کُم ْ دَ ] ( مص ) برجستن مرادف جنبیدن... و با کاف عجمی اصح است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). برجستن و خیز کردن. ( برهان ). برجستن. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). برجستن وخیز کردن و برآمدن. ( ناظم الاطباء ). || مایل شدن. منحرف گشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید