کنبوزه. [ ] ( اِ ) بهار عجم و آنندراج آرند: «در جهانگیری و رشیدی به بای موحده و واو مجهول و زای معجمه مکرو فریب ...» : طالب چو به معذرت بهم زد پوزه ناچار ز بخل او گرفتم روزه گل آمد و کنبوره چندی آورد شهرستانی است پر گل و کنبوزه.
حکیم شفایی ( از آنندراج و بهار عجم ).
فرهنگ فارسی
در بهار عجم و آرند : در [[ جهانگیری و رشیدی به بای موحده و واو مجهول و زای معجمه مکر و فریب