لغت نامه دهخدا
کنایی.[ ک ِ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به کنایه ( کنایت ): تعبیرات کنایی. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کنایه شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
تعیین شده، فاعلی، کاندید شده، کنایی، حالت فاعلی
پیشنهاد کاربران
گشادی دولب
معنی اصل ( کنایی ) در زبان پاشاهی در افغانستان یعنی ( کجا هستی ) است .
راستش این کلمه که توی اطلاعات عمومی برای مصاحبه میخونم تو کل فرهنگ لغت فارسی وجود نداره
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اِشتُپی ( اِشتُپ از گیلکی: اِشتُو eshtov= کنایه + «ی» )
پَستاپی ( پَستاپ از سنسکریت: پْرَستاوَ= کنایه + «ی» )
پراتیمی ( پراتیم prãtim از سنسکریت: پراتیما= کنایه + «ی» )
روپَکی ( روپَک از سنسکریت: روپَکَ= کنایه + «ی» )
اِشتُپی ( اِشتُپ از گیلکی: اِشتُو eshtov= کنایه + «ی» )
پَستاپی ( پَستاپ از سنسکریت: پْرَستاوَ= کنایه + «ی» )
پراتیمی ( پراتیم prãtim از سنسکریت: پراتیما= کنایه + «ی» )
روپَکی ( روپَک از سنسکریت: روپَکَ= کنایه + «ی» )