کناسه

لغت نامه دهخدا

( کناسة ) کناسة. [ ک ُ س َ ] ( ع اِ ) خاکروبه و خانه روبه. ( منتهی الارب ). خاکروبه و خانه روبه و آنچه به جاروب از جای رفته گردد. ( آنندراج ).خاشاک و آنچه به جاروب از جای رفته گردد. ( غیاث ). خاک رفته. ( مهذب الاسماء ). خاک روبه و آنچه از خانه روفته می شود. ج ، کناسات. ( ناظم الاطباء ). روفته خانه. ( دهار ). سُفارَه. خاکروبه. خاک رفته. خانه روبه. دم جارو. حواقه. خاک وارفته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کناسة. [ ک ُ س َ] ( اِخ ) محله ای به کوفه که در آن یوسف بن عمرالثقفی با زیدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب ( ع ) جنگید. ( از معجم البلدان ). نام محله ای به کوفه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به الموشح ص 179 و کناسی شود.
- یوم الکناسة ؛ لیوسف بن عمر، علی زید بن علی. ( مجمع الامثال میدانی ).

فرهنگ فارسی

محله به کوفه . که در آن یوسف ابن عمر لثقفی با زید ابن علی ابن الحسین ابن علی ابن ابی طالب جنگید . نام محله به کوفه

پیشنهاد کاربران

کُناسه ( konaseh ) :در گویش مازندرانی به معنای چرت زدن است؛ حالتی بین خواب و بیداری.

بپرس