کنار کشیدن
فرهنگ معین
مترادف ها
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن
صرف نظر کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، عقب کشیدن، عقب زدن، عقب نشستن، باز گرفتن، بازگیری کردن
با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن
کنار کشیدن، عقب کشیدن، دور شدن، پس رفتن، بعقب سرازیر شدن
پیشنهاد کاربران
سر در گریبان کشیدن. [ س َ دَ گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) عزلت گرفتن. کنار کشیدن : متعرضان مملکت و متمردان دولت سر در گریبان عزلت کشیدند. ( سندبادنامه ص 9 ) .
سلامت خواهی از چشم بدان سر در گریبان کش
که از گردن فرازی بر هدفها تیر میریزد.
صائب.
سلامت خواهی از چشم بدان سر در گریبان کش
که از گردن فرازی بر هدفها تیر میریزد.
صائب.
پس خزیدن
لهجه و گویش تهرانی
کنار کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
کنار کشیدن