کن فکان

لغت نامه دهخدا

کن فکان. [ ک ُ ف َ ] ( ع جمله فعلیه ، اِ مرکب ) شو پس شد، مراد از عالم موجودات. ( غیاث ) ( آنندراج ). کُن فَیَکون عالم موجودات را گویند. ( ناظم الاطباء ) :
یارب کدام روز مبارک بنا نهاد
معمار آفرینش و بانی کن فکان.
؟ ( از ترجمه محاسن اصفهان ص 9 ).
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود در کن فکان.
مولوی.
|| در بیت زیر مقصود امر باری تعالی است. کن فیکون :
امر ملک الملوک مغرب
هم رتبت کن فکان بینم.
خاقانی.
و رجوع به کن فیکون شود.

فرهنگ فارسی

شو پس شد مراد از عالم موجودات . کن فیکون ماخوذ از تازی عالم موجودات را گویند.

پیشنهاد کاربران

آن که اندر بارگاه کن فکان ابداع او
بی اساس مایه یی از مایه های عنصری
داد یک عالم بهشتی روی ازرق پوش را
خوش ترین رنگی منور بهترین شکلی کری
- از قصیده معروف انوری در مدح بلخ و تبرئه خود از اتهام هجو