سپه را سراسر به قارن سپرد
کمینگاه بگزید سالار گرد.
فردوسی.
برآریم گرد از کمینگاهشان سرافشان کنیم از بر ماهشان.
فردوسی.
کمینگاه را جای شایسته دیدسواران جنگی و بایسته دید.
فردوسی.
برآورد شاه از کمینگاه سرنبد تور را از دورویه گذر.
فردوسی.
احمد جنگ می کرد و باز پس می رفت تا دانست که از کمینگاه بگذشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436 ). سواران آسوده از کمینگاه برآمدند و بوق بزدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ، ص 436 ).همیشه کمان بر زه آورده باش
بسیج کمینگاهها کرده باش.
اسدی.
نمایش به من در کمینگاه توسرش بی تن آنگه ز من خواه تو.
اسدی.
به تو دیده امروز بنهاده بودبه کین در کمینگاهت استاده بود.
اسدی.
مکان نیستی تو نه دنیا نه دین راکمینگاه ابلیس نحس لعینی.
ناصرخسرو.
ناگه ز کمینگاه یک سخت کمانی تیری ز قضا وقدر انداخت بر او راست.
ناصرخسرو.
سعد وقاص لفظ او بشنیدوآن کمینگاه کفر جمله برید.
سنائی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بر کمینگاه فلک بردیم پی شیرمردی در کمین جستیم نیست.
خاقانی.
در بن دژ چون کمینگاه بلاست از بصیرت دیده بان خواهم گزید.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 170 ).
بینش او دید کمینگاه کن دانش او یافت گذرگاه کان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 343 ).
دزدی بدر آمد از کمینگاه ریحان بشکست و ریخت بر راه.
نظامی.
کمینگاه دزدان این مرحله نشاید در او رخت کردن یله.
نظامی.
چو خواهی بریدن به شب راههاحذر کن نخست از کمینگاهها.
سعدی ( بوستان ).
مردان دلاور از کمینگاه برجستند. ( گلستان سعدی ).در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر.
حافظ.
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است بیشتر بخوانید ...