چو بیژن همی کینه را راست کرد
به ایرانیان بر کمین خواست کرد.
فردوسی.
چند جا کمین باید کردبا سواری دوهزار خویشتن را نمود و آویزشی قوی کرد پس پشت بداد تا ایشان آیند و... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ،ص 664 ).اگر مرگ بر ما نکردی کمین
ز بس جانور تنگ بودی زمین.
اسدی.
آن کیست کو به شاهی بر تو کند کمینی وان کیست کو به مردی در تو کشد کمانی.
امیرمعزی ( از آنندراج ذیل کمین ).
از طرفی رخنه دین می کنندوز دگر اطراف کمین می کنند.
نظامی.
ز فن آسمانم کمین کرده است به کشتی مرا در زمین کرده است.
ملاطغرا ( از آنندراج ذیل کمین ).