کمین ساختن

لغت نامه دهخدا

کمین ساختن. [ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کمینگاه ساختن و به انتظار ماندن. ( ناظم الاطباء ). کمین کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کمین ساختم در پس پشت اوی
نماندم بجز باد در مشت اوی.
فردوسی.
دمان باز و یوزان بر آهوبره
کمین ساخته بر که و بر دره.
فردوسی.
که بر شاه ایران کمین ساختی
به پیوستگی در بد انداختی.
فردوسی.
من کمین سازم گوش به حمله من دارید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 587 ).
کنون گر سپهرم نسازد کمین
بگویم به فرمان شاه زمین.
اسدی.
گر نتوانید کمین ساختن
این گل از این خم بدر انداختن...
نظامی.
کمین سازند اگر بی وقت رانی
سر اندازنداگر بی وقت خوانی.
نظامی.
و رجوع به کمین کردن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کمین کردن .

پیشنهاد کاربران

کمین ساختن ؛ کمین کردن. مترصد نشستن :
کمین ساختم در پس پشت اوی
نماندم بجز باد در مشت اوی.
فردوسی.
که در جنگ هرگز نسازد کمین
اگر چند باشد دلش پر ز کین.
فردوسی.
همی مرگ بر جنگ من هرزمان
...
[مشاهده متن کامل]

کمین سازد آورده بر زه کمان.
اسدی ( گرشاسبنامه ) .
همی ساخت بر کشتن عم کمین
نهان عم بخون جستنش همچنین.
اسدی ( گرشاسبنامه ) .

بپرس