کمین درگشادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کمین درگشادن ؛ از کمین برآمدن. بر دشمن تاختن : مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244 ) . || در گشادن ( از: در، باب گشادن ) باز کردن در. افتتاح کردن در. گشودن در :
از آن پس یکی داستان برگشاد
... [مشاهده متن کامل]
سخنهای بایسته را در گشاد.
فردوسی.
کجا آن نو بنو مجلس نهادن
بهشت عاشقان را در گشادن.
نظامی.
گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت
بِراستان که بمیرم بَر آستان ای دوست.
سعدی.
از آن پس یکی داستان برگشاد
... [مشاهده متن کامل]
سخنهای بایسته را در گشاد.
فردوسی.
کجا آن نو بنو مجلس نهادن
بهشت عاشقان را در گشادن.
نظامی.
گرم تو در نگشائی کجا توانم رفت
بِراستان که بمیرم بَر آستان ای دوست.
سعدی.