کمیزدان

لغت نامه دهخدا

کمیزدان. [ ک ُ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) مثانه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آبدان. مثانه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گمیزدان. ( فرهنگ فارسی معین ). || ظرفی که در آن شاش کنند. ( ناظم الاطباء ). ظرف شب. شاشدان. ظرفی که شبانگاه در آن شاشند. گلدان ( ظرفی که مریض یا پیر در آن بول کند ). آفتابه گلدان. مِبوَلَه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مترادف ها

bladder (اسم)
بادکنک، کیسه، مثانه، ابدان، کمیزدان، پیشاب دان

فارسی به عربی

مثانة

پیشنهاد کاربران

بپرس