کمول

لغت نامه دهخدا

کمول.[ ک ُ ] ( ع مص ) کمال. انجام یافتن و تمام شدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). انجام یافتن و تمام شدن. ( آنندراج ). و رجوع به کمال شود.

فرهنگ فارسی

کمال . انجام یافتن و تمام شدن

پیشنهاد کاربران

در زبان لری هنگامی برخی گوسفندان دچار بیرون روی میشن. در سمت دم این پشم ها و سرگین بهم می چسبند . به این عمل که پشم این ناحیه از گوسفندها بگیرند کَمول کردن می گویند.

بپرس