کمند

/kamand/

مترادف کمند: طناب، مقود

معنی انگلیسی:
lasso, running, noose, rope-ladder, halter, team of six horses, snare, running - noose, [fig.] snare, negative, rope

فرهنگ اسم ها

اسم: کمند (دختر) (فارسی) (تلفظ: kamand) (فارسی: کَمند) (انگلیسی: kamand)
معنی: ( به مجاز ) آنچه به وسیله ی آن کسی را گرفتار می کنند، ( به مجاز ) گیسو، دام، کنایه از گیسو
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

کمند. [ ک َ م َ ] ( اِ ) ریسمانی باشد که در وقت جنگ در گردن خصم انداخته به خود کشند و گاهی شخصی یا چیزی را از جای بلند نیز بر آن انداخته به خود می کشند. ( آنندراج ) . دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن انداخته به جانب خود کشند. ( ناظم الاطباء ). پهلوی : کَمَند، کردی : کَمَن ( طناب با گره متحرک ). دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند. ( حاشیه برهان چ معین ). ریسمانی محکم که هنگام جنگ آن را بر گردن و کمردشمن اندازند و وی را به بند آورند و یا جانوران رابدان مقید کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). وَهَق. بالاهنگ. پالاهنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سخت تر گردد کمند.
رابعه بنت کعب قزداری.
با سهم تو آن را که حاسد تست
پیرایه کمند است و جلد کمرا.
منجیک ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
به گاه سایه بر او بر تذرو خایه نهد
به گاه شیب بدرّد کمند رستم زال.
منجیک ( ایضاً ).
خدنگش بیشه بر شیران قفس کرد
کمندش دشت بر گوران خباکا.
دقیقی ( یادداشت ایضاً ).
چنان گشت آزاد سرو بلند
که بر گرد او بر نگشتی کمند.
دقیقی.
چنین است کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند.
فردوسی.
همی تاخت سهراب چون پیل مست
کمندی به بازو کمانی به دست.
فردوسی.
چو از دست رستم رها شد کمند
سر شهریار اندرآمد به بند.
فردوسی.
اژدهاکردار پیچان در کف رادش کمند
چون عصای موسی اندر کف موسی گشته مار.
فرخی ( از حاشیه برهان چ معین ).
کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او
چنانچون گرز افریدون نه بس مسمار و مزراقش.
منوچهری.
و پیادگان بدان قوه به برج بررفتن گرفتند به کمندها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111 ). روزی سیر کرد وقصد هرات داشت هشت شیر در یک روز بکشت و یکی را به کمند بگرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513 ).
گر بخواهی بستن این بیهوش را
ازخرد کن قید و از دانش کمند.
ناصرخسرو.
کم دید چشم من چو تو زیرا که چون کمند
همواره پر ز پیچ و پر از تاب و پرخمی.
ناصرخسرو.
گر کمندی تابد از خام طمعبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

طناب، رشته دراز، رشته ضخیم ودرازبرای گرفتارساختن انسان یاحیوان، ویابوسیله آن ازدیواربالامیروند، خمندهم گویند
( اسم ) ریسمانی محکم که هنگام جنگ آنرا بر گردن و کمر دشمن اندازند و ویرا ببند در آورند و یا جانوران را بدان مقید کنند ٠ یا خم کمند ٠ خم زلف و گیسو که دور رخسار حلقه میزند : ( همی بجنگ بگیرد قمر بخم کمند اگر چه خم کمندش کنون قمر دارد ) ٠ ( عثمان مختاری ) بعضی را دست و گردن بخم کمند استوار گردانند ٠ یا زلف کمند ٠ زلف مجعد همچون کمند : ( می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت شد گردن بد خواه گرفتار سلاسل ) ٠ ( حافظ )

فرهنگ معین

(کَ مَ ) (اِ. ) ریسمان و طنابی که برای اسیر کردن انسان یا حیوان به کار برند.

فرهنگ عمید

۱. طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان.
۲. [مجاز] آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام: پسرک سرانجام در در کمند او افتاد.
۳. زلف، گیسو.
* کمند انداختن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به کار بردن کمند برای گرفتار ساختن کسی یا حیوانی یا برای بالا رفتن از جایی.

گویش مازنی

/kamend/ کمند طنابی دراز که سر آن را به صورت قلاب در آورده و با آن حیوان فراری را به دام اندازند

دانشنامه عمومی

کمند (فیروزکوه). کمند یک روستا در ایران است که در دهستان پشتکوه ( فیروزکوه ) واقع شده است. [ ۱] کمند ۴۵۶ نفر جمعیت دارد.
عکس کمند (فیروزکوه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کَمَند
وسیله ای برای زنده گرفتن شکار یا دشمن. کمند رشته ای است بلند، ساخته از طناب یا چرم که در یک سرِ آن حلقه یا قلابی است که می توان در دست گرفت یا به کوهۀ زین اسب متصل کرد. انتهای آزاد آن را حلقه می کنند و از گرهی سست می گذرانند. کمندانداز با پرتاب آن به سوی شخص یا جانور گریزپا و افتادن حلقه به دور بدن شخص یا شاخ یا پای جانور، با کشیدن آن حلقه را تنگ می کند و جاندار گرفتار را از حرکت بازمی دارد و به اسارت درمی آورد. در جنگ های قدیم از این وسیله هم برای اسیرکردن دشمن و هم گرفتن شکار استفاده می کردند. در محاصرۀ شهرها و قلعه ها نیز با نصب چنگکی فلزی و چند شاخه به سرِ آزاد کمند آن را به سمت کنگره ها و باروها پرتاب می کردند و می کوشیدند خود را به بالا برسانند. گاه محصوران نیز همین شیوه را برای پایین آمدن از دیوارها به کار می بردند. امروزه کمند کاربرد جنگی خود را ازدست داده است و فقط در برخی از نقاط جهان برای زنده گیری حیواناتی چون اسب، گاو وحشی، گوزن و امثال آن استفاده می شود. کمنداندازی مستلزم تمرین و ممارست بسیار است و گاوچرانان (کابوی ها) امریکایی در کاربرد آن مهارت دارند. در داستان ها و افسانه های ایرانی از کمند به کرّات یاد شده، که یکی از مشهورترین این داستان ها گرفتارشدن کاموس کشانی، پهلوان تورانی، در کمند رستم، قهرمان ملی ایران، در شاهنامه است.

جدول کلمات

شولان

مترادف ها

snare (اسم)
دام، بند، تله، کمند

tether (اسم)
حدود، وسعت، افسار، کمند

snarl (اسم)
گرفتاری، گره، بغرنجی، تله، شوریدگی، کمند، گوریدگی

lasso (اسم)
طناب، خام، کمند، طناب خفت دار

lariat (اسم)
طناب، خام، کمند

noose (اسم)
دام، بند، تله، کمند

springe (اسم)
دام، کمند

فارسی به عربی

انشوطة , زمجرة , فک

پیشنهاد کاربران

بند
کمند و سمند نام اسب است، و اینکه شما گفتید تنابی که چیزی را با اون اسیر میکنند درست است، چون شاید بخاطر اینکه با اون اسب ها اسیر را می گرفتند نام اسب را هم کمند گذاشتند،
نمیخواهم جسارت کنم اما واژه اسب هم اشتباه است و اسپ اینطور نوشته میشود و اسپ بخاطر نبودن حرف پ در زبان عربی اسب شده،
کَمَنْد یا کَمَنْد انداختن در فارسی به چند معنی به کار می رود. معنی رایج تر آن، ریسمان بلندی برای گرفتار و اسیر کردن شخص یا جانوری به کار می رود. معنی دیگر آن گیسو و زلف و همچنین به معنی شوریدگی، سرگشتگی و دلدادگی است.
...
[مشاهده متن کامل]

• کمند ( به انگلیسی: Lasso ) ( در موضوع شکار ) ، دام و طنابی است که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن جانور می انداختند و او را به سوی خود می کشیدند. کمند وسیله ای برای شکار جانوران می باشد. این وسیله از نخ پلاستیکی ساخته شده است که شامل چند حلقه بافته شده در کنار هم می باشد. طرز کار آن برای شکار پرندگان بدین صورت است که کمند را در کنار جوی آب یا چشمه قرار می دهند و اطراف آن را موانعی می گذارند تا پرنده نتواند از جای دیگری آب بخورد و ناچار شود تا برای خوردن آب به این مکان بیاید. وقتی که پرنده سرش را برای خوردن آب پایین بیاورد، درون حلقه گیر کرده و به محض اینکه سرش را بالا بیاورد، حلقه کشیده می شود و پرنده در دام می افتد.
• کمند، همچنین نام دهی از دهستان مهرانرود است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است.
• افزون بر این، گاهی کمند برای نام بانوان نیز به کار می رود مانند کمند امیرسلیمانی.
در نسخه های خطی، کمند جدول اصلی حاشیه متن است که پیرامون متن را احاطه کرده و از بقیه جدول ها کمرنگ تر است.

کمند
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/کمند
آقا ما اومدیم معنی کلمه رو پیدا کنیم چرا یه سری میگن ریشه در فلان زبان بسار زبان داره بماچه الکی مغلطه نکنید
اسم من کمنده
کمند یه دختر جنگجو بوده هیچ ربطی به دختر ابرو پیوسته با مو و چشم و ابرو مشکی نداره و معنی دیگه گیوسوی معشوغ و معنی دیگه طناب قدیما به طناب دار میگفتند کمند
اسم منم کمندِ
کمند : ریسمان ، طناب
طناب، بندماریسان
گیسوان فر که دل یار در آن پیچ و خم گرفتار شده.
آکام
ریشه اسم کردی
بند، طناب ، ریسمان
کمند : کمندبه معنی دام، طناب ، کنایه از گیسو.
ریسمان هم میشود
طناب، بند
ما فقط ی کلمه خواستیم بفهمیم کمند چیه همین . خیلی اسکل تر از این حرفایید شمااااا. هرچی بوده رو تو این بیصاحاب جا داده
مو ی بلند
دختر مو بلند
بند یا ریسمان
طناب مقود
کمند جنگ افزاری ساده به چم پاهنگ است ریسمانی که انرا بسیار خشک می بافند و پیوسته سواران انرا بر فتراک اسب می بستند یا در بازو ی خود می انداختند برای گرفتن دشمن و همچنین جانوران دشت و کوه و اسپ و گوساله نیز به کار می رود در شاهنامه پیوسته کمند یکی از جنگ افزارهای ایرانیان همسنگ شمشیر و کمان و زوبین است - یونانیان و رومیان نیز پیوسته کمند اندازان پارسی را بسیار ستوده اند -
...
[مشاهده متن کامل]

چو از دست رستم رها شد کمند
سر شهریار اندرآمد به بند
بفرمای تا اسب و زین آورند
کمان و کمند گزین آورند.
میان را به کین برادر ببند
ز فتراک مگشای هرگز کمند.
فردوسی.
گفتند اینک اینک کیخسرو زمانه
در زین سمند رستم در کف کمند زالش.
ز حبل اﷲ کمندی ساز بهر ابلق گیتی
شو اقرء باسم ربک خوان مخوان مدح قراخانی.
خاقانی.
همچنین کمند شمار درازا و شمار اسب نیز است یک کمند اسپ گمانم چهار اسب باشد همچنین نژاد گله های خنیده خانوادگی را نیز کمند می خوانند انچه عربها به ان رسن می گویند -
یکی باره از آب برکش بلند
بنش پهن و بالای او ده کمند.
فردوسی.
درازا و پهنای آن ده کمند
به گرد اندرش طاقهای بلند.
فردوسی.
ز هیزم یکی کوه بیند بلند
فزون است بالایش از ده کمند.
فردوسی.

دختری با گیسو های زیبا و معشوق کش
کمند با چشم های مشکی و با ابرو های پیوسته
ریسمان . بند محکم. موی ضخیم
کمند:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کمند" می نویسد : ( ( ستاک واژه ی کمند " کم " است و همان که در " کمان نیز به کار برده شده است . بدین گونه : "کم " ریختی از " خم " می تواند بود و این هر دو جنگْ ابزار از آن روی که چنبرینه و خمیده اند ، بدین نام ها خوانده شده اند . بر این پایه ، ستاک " کم " را با kamp - to در یونانی به معنی " خماندن و کج کردن " می توان سنجید . هورْن " چمبر" و " چپ " را بر آمده از ستاک خمپ xamp ( = خمّ؛ خم ) پنداشته است و این ستاک را با kamp - to در یونانی سنجیده است . . از دید من ، " کمند " و " کمان " نیز از همین ریشه بر می توانسته اند آمد : "ند" در کمند پساوندی می تواند بود که در پارسی صفت فاعلی می سازد" نده . ریختی کوتاه شده از این پساوند " ند " است که نمونه را ، در " روند " و " خورند " دیده می آید . این پساوند ، در اوستایی ، انتکه antaka بوده است . در کمان نیز ، پساوند " ان " است که با آن نیز در پارسی گونه ای از صفت فاعلی ساخته می شود . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به مغز اندرش آتش رشک خاست
به ایوان کمند اندر افگند راست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 319. )

تیر کمان، تیر، طناب
دختری زیبا روی . . . با موهای بلند و چشم و ابروی مشکی
دام، طناب، مقود، تله
دختر چشم ابرو مشکی
به معنی طناب یا ریسمان
معنی کمند یعنی طناب که در هفت خوان رستم که اسم کمند آمده
کمند:تیر ارش که سرزمین اریایی را نجات داد

تیر ارش که باعث نجات سرزمین اریایی شد
گیسو، طناب. دام
کمند: گیس بلندبافته شده
کمند : گیسو - طناب
طنابی که به گردن چهار پاه می اندازند
طناب
دختری با موهای بلند
طناب، بند، ریسمان
دختری زیبا با موهایی بلند
گیسو - دام - دامی که با آن کسی را گرفتار می کنند
موهای بلند و طناب بلند
ریسمان
مو های زیبا و ریسمان بلند
زلف گیسو
تله
بند، طناب
طناب ‍، ریسمان بلند برای اسیر کردن انسان و حیوان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس