کمرنگ
/kamrang/
مترادف کمرنگ: پریده رنگ، تاریک، سیاه
متضاد کمرنگ: پررنگ
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
بی رنگ، بی مزه، کم رنگ، رنگ پریده، غیر جالب
کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده
کم خون، کم رنگ
نا پیدا، کم رنگ، نامعلوم، جزئی، غیر محسوس، نامریی، غیر مشخص، غیر برجسته
زرد، کم رنگ، رنگ پریده، پژمرده، بی نور، رنگ رفته
کم رنگ، رنگ پریده، رنگ رفته
کم رنگ، قمری، ماهی، ماهتابی، وابسته بماه
سست، رقیق، کم رنگ، ابکی، اب زیپو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کم رنگ ؛ هر چیزی که دارای رنگ خفیف و کمی باشد و رنگ آن آشکار و هویدا نباشد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که دارای رنگی ضعیف و پریده باشد. مقابل پررنگ. ( فرهنگ فارسی معین ) . که رنگ روشن دارد. روشن مقابل پررنگ و سیر و تند: چای کم رنگ. مرکب کم رنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
موثر
مل
ضال