کمرشمشیر

لغت نامه دهخدا

کمرشمشیر. [ ک َ م َ ش َ ] ( اِ مرکب ) کمربندی که بر آن شمشیر می آویزند. ( فرهنگ فارسی معین ). کمری که شمشیر را بدان آویزند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
و دوم صورت جبار، ای بزرگ منش ، چون مردی است کمرشمشیر بسته. ( التفهیم ص 93 ).
بنات النعش کرد آهنگ بالا
به کردار کمرشمشیر هرقل.
منوچهری.
عاشقی کو برمیان خویش بر بسته است جان
بسته است از زلف معشوقان کمرشمشیر تنگ.
منوچهری.
گروهی را کمرشمشیر زرین
در او یاقوت رمانی پدیدار.
منوچهری.
کمرشمشیرهای زر نگارش
به گرد اندر شده زرین حصارش.
نظامی.
فلک بند کمرشمشیر بادت
تن پیل و شکوه شیر بادت.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کمر بندی که بر آن شمشیر میاویزند : ( و دوم صورت جبار ای بزرگ منش چون مردیست کمر شمشیر بسته ) . ( بنات النعش کرد آهنگ بالا بکردار کمر شمشیر هرقل ) . ( منوچهری )

فرهنگ عمید

کمربندی که شمشیر را بر آن می آویختند: بنات النعش کرد آهنگ بالا / به کردار کمرشمشیر هرقل (منوچهری: ۶۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس