کمردار. [ ک َ م َ ] ( نف مرکب ) بمعنی خادم و ملازم و نوکر و خدمتکار باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کنایه از خادم و ملازم و خدمتگار. ( از انجمن آرا ) : آبای علویند کمردار این خلف راضی بدان که سایه بر آبا برافکند.
خاقانی.
چرخ هارون کمردارش و چون هارونان ز انجمش زنگله ها درکمر آویخته اند.
خاقانی.
قبا بسته کمرداران چون پیل کمربندی زده مقدار ده میل.