با سهم تو آن را که حاسد تست
پیرایه کمند است و جلد کمرا.
منجیک ( از فرهنگ اسدی ).
چو گرگ ظلم را کشتی به زور بازوی عدلت زانبوهی شده صحرای اقلیم تو چون کمرا.
عمعق ( از آنندراج ).
|| طاق بلند مانند طاق ایوان و طاق درگاه سلاطین و امرا. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ). طاق بلندی را نیز گویند مانند طاق درگاه سلاطین و امرا. ( برهان ). طاق و ایوان درگاه پادشاهان و امرا که غالباً محرابی و خمیده باشد. ( آنندراج ) . طاق بلند مانند طاق درگاه پادشاهان و امیران. ( ناظم الاطباء ). در اوراق مانوی ( پهلوی )، «کمر» ( طاق ، گنبد ). یونانی «کمره » . ارمنی ، «کمر» . فارسی از آرامی «کمرا» . ( از حاشیه برهان چ معین ) : گهی از گردش کیوان به گردون برزند کله
گهی از گردش گردون به کیوان بر برد کمرا.
ازرقی ( از فرهنگ رشیدی ).
از لحد گور تا به دوزخ تفسان راه شده طاق طاق و کمرا کمرا.
سوزنی ( ازفرهنگ جهانگیری ).
|| زنار که مجوس و نصاری بر میان بندند ( فرهنگ رشیدی ). زناری که امّتان زردشت بر میان می بسته اند. ( برهان ). زنار که بر کمر بندند. ( آنندراج ). کمرای. کمربندی که زردشتیان و جز آنان بر کمر بندند. کستی. زنار. ( فرهنگ فارسی معین ). کمرا به این معنی مستعار از آرامی است و آرامی خود از کلمه «کمر» فارسی مأخوذ است. ( حاشیه برهان چ معین ) : نه طرفه گر ز عشق روی آن بت
ببندم بر میان کمرای کفار.
خسروانی ( از آنندراج ).
بر کمرگاه تو از کستی جور است بتابیشتر بخوانید ...