کمانی

/kamAni/

مترادف کمانی: خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون، کاریزکن، مقنی

معنی انگلیسی:
bowllike, crescent, vaulted, semilunar

لغت نامه دهخدا

کمانی. [ ک َ ]( ص نسبی ) قوسی و کج و خمیده. ( ناظم الاطباء ). مقوس. کمان وار. قوسی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). منسوب به کمان. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان شود.

کمانی. [ ک َ ] ( ص نسبی ) کاریزکن. مقنی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن آب که در چشمه همی برد کمانی
در چشم همی بیند از آن آب بخروار.
امیر معزی ( از فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به کمانه شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کاریز کن مقنی : ( آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار ) . ( معزی )

فرهنگ معین

(کَ ) (ص نسب . ) کاریزکن ، مقنی .

فرهنگستان زبان و ادب

{arcus} [علوم جَوّ] ابری فرعی به شکل لولۀ افقی و متراکم با لبه های کم وبیش پاره که در قسمت تحتانی و جلوی بعضی از ابرها دیده می شود و هنگامی که وسیع باشد، نمایی مانند کمانی تاریک و رعب انگیز دارد؛ این ابر فرعی اغلب با کومه ای بارا همراه است و در کومه ای کمتر ...
[علوم نظامی] ← اثر انگشت کمانی

گویش مازنی

/kemaani/ وسیله ای در گاو آهن برای کم و زیاد کردن عمق شخم

دانشنامه عمومی

کمانی (ابر). کمانی ابری فرعی به شکل لوله افقی و متراکم با لبه های کم وبیش پاره که در قسمت تحتانی و جلو بعضی از ابرها دیده می شود و هنگامی که وسیع باشد نمایی مانند یک کمان تاریک و رعب انگیز دارد؛ این ابر فرعی اغلب با کومه ای بارا همراه است و در کومه ای کمتر دیده می شود.
عکس کمانی (ابر)عکس کمانی (ابر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

arcuate (صفت)
کمانی، قوسی

semilunar (صفت)
کمانی، قوسی، هلالی، بشکل نیم ماه

پیشنهاد کاربران

بپرس