کمال خجندی

لغت نامه دهخدا

کمال خجندی. [ ک َ ل ِ خ ُ ج َ ] ( اِخ ) رجوع به کمال الدین خجندی شود.

فرهنگ فارسی

(شیخ ) کمال الدین بن مسعود عارف و شاعر مشهور ( و. خجند - ف. تبریز ۷۹۳ یا ۸٠۳ یا ۸٠۴ ه ق . ) . وی از خجند مهاجرت کرد و در تبریز مقیم گشت و هم در آنجا مورد پذیرش سلطان حسین جلایری قرار گرفت . سلطان صومعه ای برای او ترتیب داد . کمال در تبریز بزهد و صلاح شهرت یافت . در سال ۷۸۷ ه ق . که تغتامش خان از دشت قبچاق به تبریز تاخت و آنجا را مسخر کرد بتقلید امیر تیمور فضلا و ادبارا به شهر [ سرای ] پایتخت خود کوچانید کمال نیز در [ سرای ] اقامت گزید و پس از چهار سال باز به تبریز برگشت و مورد نوازش میرزامیرانشاه فرزند تیمور حکمران آذربایجان قرار گرفت و هم در آنجا در گذشت . کمال از غزلیات حافظ استقبال نموده و از سعدی و همام تبریزی تقلید کرده است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است
کمال خجندی، کمال الدین مسعود
صوفی، عارف و شاعر، متخلص به کمال. معروف به شیخ کمال.
در خجند از بلاد ماوراءالنهر به دنیا آمد. در جوانی به سفر حج رفت و بعد از مراجعت در تبریز سکنی گزید و تحت حمایت سلطان حسین جلایر (784-776 ق) قرار گرفت. وی در علوم ظاهری و باطنی عصر خود استاد بود و چون در تصوف و شعر و ادب تبحر داشت پیروان و مریدان بسیاری پیدا کرد.
او با شیخ زین الدین خوافی و مولانا محمد شیرین مشهور به مغربی، معاصر و معاشر بود. کمال در پی آشوب های تبریز، مدت چهار سال به شهر سرای، پایتخت قبچاق رفت و مریدان بسیار در آنجا بدست آورد و با خواجه عبیداللَّه چاچی، عارف مشهور ملاقات و صحبت داشت. وی در 798 ق به تبریز بازگشت و مورد حمایت میرزا میرانشاه فرزند تیمور قرار گرفت و در خانقاهی که داشت تا آخر عمر زیست. کمال معاصر حافظ شیرازی بود و پیشه ی شاعری نداشت بلکه شعر را برای بیان احساسات و افکار خود و برای ارشاد و تربیت دیگران به کار می برد.
وی غزل های عارفانه را استادانه می سرود و گذشته از جامی تنها شاعری است که حتی المقدور سعی می کرد غزلیاتش همه در طول یکسان باشند، یعنی از هفت بیت تجاوز نکنند. کمال در سرودن شعر از سبک خواجه حسن دهلوی پیروی می کرد. او در تبریز درگذشت. در مورد زمان فوت او در تذکره ها تاریخ های متفاوتی از 792 تا 808 ق ذکر شده است.
از آثارش: دیوان شعر، حدود هشت هزار بیت.

پیشنهاد کاربران

گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند

بپرس