کمال الدین خجند

لغت نامه دهخدا

کمال الدین خجندی. [ ک َ لُدْ دی ن ِ خ ُ ج َ ] ( اِخ ) از ناحیه خجند ماوراءالنهر است که در بدایت عمر خود به تبریز مهاجرت کرد و در خدمت سلطان حسین جلایر ( 776 - 784 هَ. ق. ) تقریب حاصل کرد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود بسر می برد تابه سال 792 یا 808 هَ. ق. درگذشت. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصاً در غزل سرایی مهارت داشت و در دیوان او به غزلهای مطبوع زیاد، که غالباً مقرون به ذوق عرفانی است ، می توان باز خورد. ( از گنج سخن ج 2 ص 253 ). قبرش درتبریز است و بیت ذیل بر لوح مزار او ثبت شده است :
کمال از کعبه رفتی بر در یار
هزارت آفرین مردانه رفتی.
( از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 549 )
از اشعار اوست :
عشق حالی است که جبریل بر آن نیست امین
صاحب حال شناسد سخن اهل یقین
جرعه ای بر سر خاک از می عشق افشاندند
عرش و کرسی همه بر خاک نهادند جبین
اهل فتوی که فرورفته کلک و ورقند
مشرکانندکه اقرار ندارند به دین
مفلس عشق ندارد هوس منصب و جاه
خاک این راه به از مملکت روی زمین
شب قرب است مرو ای دل حق دیده به خواب
که سر زنده دلان حیف بود بر بالین
ای که روشن نشدت حال دل سوختگان
همچو شمع از سرجان خیز و بر آتش بنشین.
و رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 548 و 549 و تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون و مجالس النفایس ص 355، 356، 126 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 29 و نفحات الانس ص 399 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس