کمات
لغت نامه دهخدا
کمات. [ ک ُ] ( ع ص ، اِ ) کُماة. دلاوران و سپاهیان. این جمع کمی [ ک َ ی ی ] است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند. ( غیاث ). ج ِ کمی. دلیران. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و کمات جنود و حمات جیوش چون شرزه ای که هنگام جنگ چنگ در گریبان اجل زند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 193 ). و لشکری مشحون به رایات حمات و ابطال کمات بدان طرف کشید. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 285 ). و رجوع به کماة شود.
کماة. [ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کمی [ ک َ می ی ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کُمات : و عرصه خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292 ). غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 348 ). بر حسب اشارت با سواری دو سه هزار کماة اتراک و ترکان ناپاک. ( جهانگشای جوینی ). با قومی از کماة قفچاق از میانه بیرون جسته بود. ( جهانگشای جوینی ). و رجوع به کمات و کَمّی شود.
کماة. [ ک َ ] ( ع اِ ) سماروغ و آن چیزی است به شکل بیضه و بعضی صورت چتر، در ایام برسات از زمین روید. ( آنندراج ). کماه. ( فرهنگ فارسی معین ). کم ء. ترفاس. بنات الرعد. طملان. شحم الارض. دنبلان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کماء و کماة و کم ء شود.
فرهنگ فارسی
دلاوران و سپاهیان . این جمع کمی است که به معنی دلاور باشد و این لفظ را به تای مدور نویسند.
پیشنهاد کاربران
کمات از کجا سرچشمه گرفته