کم و بیش

/kamobiS/

لغت نامه دهخدا

کم و بیش. [ ک َ م ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندک و بسیار. کم و زیاد. کمابیش. بیش و کم :
بی از آن کامد از او هیچ خطا از کم و بیش
سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 383 ).
تو بنده ای گله از پادشه مکن حافظ
که شرط عشق نباشد شکایت از کم و بیش.
حافظ.
ز سنگ تفرقه خواهی که منحنی نشوی
مشو بسان ترازو تو در پی کم و بیش.
حافظ.
- کم و بیش آمدن ؛ تفاوت یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمابیش شود.
|| هست و نیست. بود و نبود :
کم و بیش من پاک در دست تست
که روشن روان بادی و تندرست.
فردوسی.
کم و بیش ایشان همه باز جست
همی بود تا رازها شد درست.
فردوسی.
|| حال. وضع. چگونگی :
اگرچند فرزند من خویش تست
مرا غم ز بهر کم و بیش تست.
فردوسی.
کس اندر نیارد شدن پیش اوی
چو گیرد شمار از کم و بیش اوی.
فردوسی.
|| به مجاز، تغییر رأی. دگرگونی سخن. اختلاف سخن :
بدو گفت شنگل من از گفت خویش
نگردم نبینی ز من کم و بیش.
فردوسی.
|| ( ق مرکب ) تخمیناً. تقریباً. کمابیش. در حدود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). تا حدی :
هر آن گوهری کش بها خوار بود
کم و بیش هفتاد دینار بود.
فردوسی.
همه راست گوید سخن کم و بیش
نگردد به هر کار از آیین خویش.
فردوسی.
هریکی تا به هفته ای کم و بیش
پای بیرون نهادی از حد خویش.
نظامی.
دو هفته کم و بیش در کوه و دشت
به صیدافکنی راه را می نوشت.
نظامی.
دو منزل کم و بیش نزدیک شاه
طویله فروبست و زد بارگاه.
نظامی.
سیاهان چو شب رومیان چون چراغ
کم و بیش چون زاغ و چون چشم زاغ.
نظامی.
و رجوع به کمابیش و بیش و کم شود.

فرهنگ فارسی

اندک و بسیار کم و زیاد کمابیش ٠ یا کم و بیش آمدن ٠ تفاوت یافتن ٠

واژه نامه بختیاریکا

کم کُلو

مترادف ها

some (قید)
تقریبا، اندکی، تاحدی، قدری، چندین، چندی، چندتا، تعدادی، کم و بیش

فارسی به عربی

بعض

پیشنهاد کاربران

" کم و بیش " :"تقریبا ". ( این چیز " کم وبیش" این قدر "است ) به جای ؛ این چیز" تقریباً "این اندازه است.
"اندازه" را نیز می توان به کار گرفت و "
اندازش "گفت ونوشت. اندازه، اندازش، تا اندازه ای که اندازه واندازش را به کار می اندازد.
کم واژه.
بیش واژه.
زبان فارسی بیش واژه است.
برخی زبانها کم واژه می باشند.
زبان فارسی غنی واژه هم هست و یک واژه جای چند واژه را می گیرد با آنکه آن واژه ها هم هستند.
کثیر و قلیل ؛ کم و بیش. کم و زیاد. قلیل و کثیر :
چه بکار اینت چون ز مشکلها
آگهی نیستت کثیر و قلیل.
ناصرخسرو.
و رجوع به قلیل و کثیر شود.
تاحدودی
بعضی جاها کم بعضی جاها زیاد
roughly
تقریبا، حدودا
زیادت و نقصان . [ دَ ت ُ ن ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزونی و کمی .
( همچین ) بگی نگی
after a fashion
یک چند
اندک و بسیار
کم و زیاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس