فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کم فرصت ؛ کم وقت و کسی که بیشتر اوقات شبانه روز مشغول کار باشد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه که مدتی اندک فرصت دارد. ( فرهنگ فارسی معین ) . در تداول عامه ، شتاب زده. آنکه در کار شتابد. که در هر کار و هر چیز سریع آن را خواهد. عجول ، کم صبر. ناشکیبا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
... [مشاهده متن کامل]
لبت امروز و فردا می کند در بوسه دادنها
نمی داند ز خط چون دشمن کم فرصتی دارد.
صائب.
نگردد تا تلف عمر عزیزت
حساب وقت کم فرصت نگه دار.
تأثیر ( از آنندراج ) .
گردون ز خسّت است که مهلت نمی دهد
کم فرصت است چرخ که فرصت نمی دهد.
تأثیر ( از آنندراج ) .
چرخ کم فرصت ز من بسیار خواهد کرد یاد
در جهان بیندچو بی مونس غم آینده را.
ملاطغرا ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
لبت امروز و فردا می کند در بوسه دادنها
نمی داند ز خط چون دشمن کم فرصتی دارد.
صائب.
نگردد تا تلف عمر عزیزت
حساب وقت کم فرصت نگه دار.
تأثیر ( از آنندراج ) .
گردون ز خسّت است که مهلت نمی دهد
کم فرصت است چرخ که فرصت نمی دهد.
تأثیر ( از آنندراج ) .
چرخ کم فرصت ز من بسیار خواهد کرد یاد
در جهان بیندچو بی مونس غم آینده را.
ملاطغرا ( از آنندراج ) .
تنگ فرصت . [ ت َ ف ُ ص َ ] ( ص مرکب ) کم فرصت . ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || ابن الوقت . ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.