کم عیاری
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
- کم عیاری ؛ اندک بودن عیار مسکوک. قلب بودن. ( فرهنگ فارسی معین ) . حالت و چگونگی کم عیار :
بد گفتن اندرآن کس کو مادح تو باشد
باشد ز زشت نامی باشد ز کم عیاری.
منوچهری.
و رجوع به ترکیب بعدشود.
... [مشاهده متن کامل]
کم عیار ؛ مغشوش و قلب. ( آنندراج ) . ناقص عیار و پولی که از وزن مقرری کم باشد. ( ناظم الاطباء ) . مسکوکی که عیارش از حد معمول اندکتر باشد. پول مغشوش. قلب. ( فرهنگ فارسی معین ) . سکه نزدیک به قلب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . بی ارزش. کم ارزش :
حجرالاسود نقد همگان را محک است
کم عیارم من از آن کرد محک خوار مرا.
خاقانی.
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به بازار دل یوسف تو کم بها.
خاقانی.
کم ز هیچند جمله هیچکسان
وز همه کم عیارتر مائیم.
خاقانی.
جان یکی دارم ار هزار بود
هم در این کفّه کم عیار بود.
نظامی.
زانجا که پرده پوشی عفو کریم تست
بر قلب ما ببخش که نقدی است کم عیار.
حافظ.
بد گفتن اندرآن کس کو مادح تو باشد
باشد ز زشت نامی باشد ز کم عیاری.
منوچهری.
و رجوع به ترکیب بعدشود.
... [مشاهده متن کامل]
کم عیار ؛ مغشوش و قلب. ( آنندراج ) . ناقص عیار و پولی که از وزن مقرری کم باشد. ( ناظم الاطباء ) . مسکوکی که عیارش از حد معمول اندکتر باشد. پول مغشوش. قلب. ( فرهنگ فارسی معین ) . سکه نزدیک به قلب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . بی ارزش. کم ارزش :
حجرالاسود نقد همگان را محک است
کم عیارم من از آن کرد محک خوار مرا.
خاقانی.
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار
هست به بازار دل یوسف تو کم بها.
خاقانی.
کم ز هیچند جمله هیچکسان
وز همه کم عیارتر مائیم.
خاقانی.
جان یکی دارم ار هزار بود
هم در این کفّه کم عیار بود.
نظامی.
زانجا که پرده پوشی عفو کریم تست
بر قلب ما ببخش که نقدی است کم عیار.
حافظ.