فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
پوچ، بی معنی، چرند، احمق، بی هوش، نامفهوم، بی عقل، بی اهمیت، کم عمق
سطحی، کم عمق
نارس، کم عمق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کم عمق ؛ جایی که عمق آن اندک باشد. مقابل عمیق. ( فرهنگ فارسی معین ) . تُنُک. آبی تنک. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
- || بی وقوف و بی عقل و گول. ( ناظم الاطباء ) .
- || بی وقوف و بی عقل و گول. ( ناظم الاطباء ) .
تنک آب. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) کم آب. ( آنندراج ) . کم عمق و پایاب و آب کم عمق. ( ناظم الاطباء ) . آب باریک. آب کم. آب کم عمق در جوی یا در رودی. آبی رونده و قلیل. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
... [مشاهده متن کامل]
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آبست هنوز.
( گلستان ) .
جان به تن از نارسایی های همت مانده است
بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
... [مشاهده متن کامل]
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک آبست هنوز.
( گلستان ) .
جان به تن از نارسایی های همت مانده است
بس که این دریا تنک آبست کشتی در گل است.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ) .
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.